عصر آماده شده بودم برم باشگاه, از در خونه که بیرون رفتم , دیدم خیابون پر از ماشینه - ترافیک سنگینی که در مرکز شهر سمنان اینطور سابقه نداشت چه برسه به خیابون فرعی ما! اونقدر برام جالب بود که فوری رفتم دوربین رو برداشتم و عکس گرفتم:) بهروز گفت امروز تولد امام رضا ست و در میدون امام رضا جشن گرفتن, راه رو بستن ماشین ها از اینجا میان!
میدون امام رضا در ورودی شهر سمنان از طرف مشهد قرار داره (شرق سمنان) همینطور شهرک صنعتی و دانشگاه های سمنان ( دانشگاه فنی و دانشگاه آزاد) که در جاده سمنان- دامغان قرار دارند . همه ماشین ها و سرویس های کارخانجات و .. برای ورود به شهر از این میدون باید بگذرند و امشب به خاطر جشن این میدون رو بسته بودند و همه ماشین ها مجبور بودند از خیابون فرعی ما عبور کنند و همین ترافیک منجر به تصادفی هم در تقاطع خیابون شد! آیا لازم بود این جشن حتمن در میدون امام رضا اونم در ساعتی که سرویس کارخونه ها و دانشگاها از اونجا عبور می کنند , گرفته بشه؟!( ساعت 6 عصر) فقط چون اسم میدون امام رضاست!
پ.ن: این مطلب رو نیمه شب پست می کنم , درواقع باید بگم عصر دیروز:)
وقتی دختر بچه کوچکی بودم, اصول تربیتی سختی رو باید می گذروندم. مادرم در تربیت بچه هاش بسیار دقیق و حساس بود, بخصوص من که بچه اول بودم و دختر! همیشه می گفت: یک دختر خوب بلند نمی خنده- بلند صحبت نمی کنه- پاشو جلوی بزرگترها دراز نمی کنه و .... از همه اینا مهم تر یک دختر خوب هر حرفی رو هرجا نمی زنه! باید با سن کمم تشخیص می دادم چه حرفی مناسب چه جاییه و چه حرفی خوبه یا بد؟! برای همین همیشه نگران بودم و حرفی که می زدم به مامان نگاه می کردم ببینم اخماش تو هم نرفته...! بهترین راه برای اینکه سردرگم نشم این بود که سکوت کنم و از همون سن پایین خودسانسوری رو یاد گرفتم! در سنین نوجوانی کنجکاوی ها و شیطنت هام بیشتر بود و خیلی چیزا دوست داشتم بدونم و حرف بزنم و ابراز عقیده کنم ولی با سقلمه های مامان و چشم غره هاش متوجه می شدم که هنوز هم باید حرف هام رو سانسور کنم در سنین جوانی کم کم یاد گرفتم باید مواظب حرف زدن هام باشم و نمی تونم حرف دلم رو هر جایی بزنم! و سانسور همچنان ادامه داشت بعد ها برای اینکه خانواده و دوستانم نرنجند مواظب حرف زدنم بودم! بعد یاد گرفتم برای اینکه برچسب سیاسی بودن بر پیشانیم نخوره حرف سیاسی نزنم و از سیاست دوری کنم. همینطور ترس از بی پروایی و بی حیایی خیلی حرف ها و سوال ها توی دلم موند. و الان می بینم با وجودی که کلی حرف برای گفتن دارم ولی همه حرف ها طبق اصولی که در این چند ساله یاد گرفتم باید سانسور شوند؛ پس بهتره سکوت کنم !
چند تا عکس باقی مانده از سفر حج رو در فوتوبلاگ گذاشتم, این بهونه ای شد تا در مورد مراکز خرید مدینه هم بنویسم.
ظرفی تزیینی در لابی هتل اوبروی
یکی از مراکز خرید در مدینه پاساژیه که در طبقه دوم اون فروشگاه های بسیار خوبی از قبیل « نِکست Next» و «مادِرکِیر Mothercare» قرار داره . طبقه سوم این پاساژ هم هتل بسیار شیکی است به اسم هتل «اوبروی Oberoi»
نمایی از سقف لابی هتل اوبروی
«طیبان» یکی دیگر از مراکز خرید مدینه است. در این مرکز تجاری هم, فروشگاه های خوبی پیدا میشه. موقع گرفتن عکس یکی از« شرطه» ها به من تذکر داد که نمی تونم از مردم عکس بگیرم و فقط می تونم از سقف و ... عکس بگیرم. منم برای اینکه کمی از فضای اون محیط توی عکسم بیفته از« شرطه» عکس گرفتم ,گفتم یادگاری!
در طبقه پایین مرکز تجاری طیبان, بستنی «بسکین رابینز» قرار داشت . یک دونه بستنی قیفی قیمتش 10 ریال بود (2500 تومن) خانم و آقایی شیرازی اونجا بودن وبه قیمت ها نگاه می کردن. آقا با لهجه شیرازی گفت: بهترین بستنی پشت زندون کریم خان می گیریم دونه ای 100 تومن حالا اینجا باید 2500 تومن به عربا پول بدیم؟!
بستنی « بسکین رابینز میدون محسنی» رو خوردم, لیوانی بزرگ 2000 تومن. واقعن خوشمزه است ( نتونستم در گرمای مدینه از خیر بستنی بسکین رابینز بگذرم:)
پ.ن: به من گفته بودن موقع خرید حتمن چونه بزنید تا کلاه سرتون نره. منم حسابی چونه می زدم و کلی تخفیف می گرفتم , همه فروشنده ها به من می گفتن: اصفهانی هستی؟!!