احساس ميكنم جديداً خيلي حساس و دل نازك شدم! با كوچكترين چيزي اشكم راه ميفته! فرقي نميكنه ناراحت باشم يا شاد, در هردو حالت زود اشكم در مياد, من هميشه حساس و زود رنج بودم ولي نه اينقدر نازك نارنجي, نميدونم شايد بخاطر بالا رفتن سنه! و يا ممكنه ...! نه, من زير بار اين يكي نميرم, حتماً حدس زديد منظورم چيه؟! افسردگي! اونقدر از ديگرون اين كلمه رو شنيدم كه ديگه اصلا نميتونم باورش كنم از بچه گرفته تا پير همه ميگن افسردگي گرفتيم!! همين تلقين خودش كافيه تا اگه افسردگي هم نداريم خودمونو افسرده كنيم! به هر حال من نميدونم علت اين حساس شدنم چيه؟ شايد هم اشكال از چشمم باشه و غدد اشكي اون زيادي فعال شده!:) هر چي كه هست اين روزا زود بغض مي كنم و اشكم درمياد اگه تنها باشم به چيزي فكر كنم يه دفعه مي بينم صورتم خيس اشك شد! ديشب رفته بودم عروسي, همه مي زدن و مي رقصيدن, خانم جووني كه برادرزاده دوستمه و سالهاست مي شناسمش, تنها فرزندش معلول جسمي و ذهني ست.( دخترش 17 ساله ست و رشد قدي و وزني اون خوبه ولي متاسفانه پاهاي فلج با عقب موندگي ذهني حتا حرف زدنش هم اشكال داره و اين خانم اين دختر رو مثل بچه تر وخشك مي كنه و مثل گل هم از اون نگهداري مي كنه خودش هم بسيار جوون و زيباست) هر بار كه مي بينم اين خانم با چه عشقي به دخترش مي رسه بغضم مي گيره, ديشب هم موقعي كه اين خانم مي رقصيد و دخترش روي ويلچر نشسته بود براي مادرش دست مي زد ناخودآگاه اشكم در اومد. يا وقتي عروس مي رقصيد, دوستم گفت كه پدرش جزو گروهك مجاهدين بوده و اعدام شده ( دوستم مي گفت پدرش دبير بوده اونقدر هم توي گروهك فعال نبوده!) و مادرش هم فوت كرده! و من با اين فكر كه دختر جوون با آرزو ازدواج مي كنه ولي پدر و مادرش زنده نيستن عروسي اونو ببين باز چشمم پر اشك شد.!!من هميشه به كساني كه به قول خودم اشكشون هميشه دم دستشون بود مي خنديدم حالا خودم اينطور شدم, فكر مي كنيد اشكال فني پيدا كردم؟!