انسان هنگامي راه و رسم زندگي كردن را ياد ميگيرد كه در جاده عمر به آخر خط رسيده است...!
وقتي كاري رو براي اولين بار بخواهيم انجام بديم شايد به نظرمون سخت و غير ممكن بياد ولي وقتي انجام شد تكرار اون راحت تره؛ من دوماه پيش وقتي براي ديدن خواهرزاده م ميخواستم برم بجنورد, برام خيلي سخت يود سه تا به رو تنها بذارم و برم, چون هيچوقت بخاطر تفريح اونا رو تنها نگذاشته بودم بخصوص موقع درس ( بهدادم امسال كنكور داره فكر مي كردم نبايد تنها بگذارمش, براي كنكور بهبود خيلي بيشتر از خودم مايه گذاشتم:) ولي وقتي رفتم ديدم هيچ مشكلي پيش نيومد هم به من خوش گذشت, هم به اونا (براشون تنوع بود, البته هميشه خودم مقصر بودم چون فكر ميكردم اگه من نباشم براي اونا سخته!!:)) براي همين دوباره ميخوام برم بجنورد (:به اين ميگن شجاعت بهبود تصميم داشت براي ديدن روناك در تعطيلات ترم بره بجنورد منم از فرصت استفاده كردم و گفتم همراهت ميام, بهروز عزيز گفت اين بدآموزي ها رو از دوستان اينترنتي ت گرفتي!! من تصميم گرفتم اين بدآموزي ها رو تكرار كنم:)) اينبار بهروز عزيز هم ما رو همراهي مي كنه, فردا ( بهتره بگم امروز)من و بهبود و بهروز ميريم بجنورد, متاسفانه بهدادم نميتونه با ما بياد و تنها ميمونه ( البته به اون هم خوش ميگذره كنار آيشين عزيزش:) پس اينجا چند روزي تعطيله( بگو حالا خيلي مهمه؟ خوب من هميشه عادت دارم نبودنم رو اطلاع بدم حالا ميخواد مهم باشه يا نه:) تا بعد