Shindokht
 

 





 

شـينـدخــت
یادداشت‌های روزانه‌ی شراره‌ انصاری
Shindokht, Sharareh Ansari's Daily Notes

شيندخت در سايت‌های ديگر :
کاريکلماتور  :  سهراب.ارگ
اکسـير [
مهرآوا : فوک‌لوريک : گنجينه‌ی اسرار ]

شيندخت
Ùˆ
شعر ترکی

شيندخت
و بجنورد


فوتوبلاگ
شيندخت

Thursday, October 17, 2002

 

ديروز يک مهمونی دوستانه رفتم بودم به اصطلاح خودمون " دوره " که هر چند وقت دوستان دور هم جمع ميشيم و گفتن و خنديدن و رقصيدن ودر نهايت خوردن و خداحافظی.!
من با اين دوستانم حدود بيست سالی هست که آشنا هستم ( يعنی اولين دوستانی هستند که من وقتی سمنان اومدم باهاشون آشنا شدم.) جمع خوبی هستيم وچون سالها با هم بوديم با هم خوب کنار مياييم ولی البته من در خيلی موارد با اونا اختلاف سليقه دارم چون اونا بيش از اندازه به ظواهر زندگی و تجملات اهميت ميدن و حرف اصلی اونا از مد لباس و طلا و خونه و....مثل خيلی از خانمها ! ولی من کمتر به اين چيزا توجه دارم نه اينکه اصلاً دوست نداشته باشم ولی خيلی چيزهای ديگه برام ارزشش بيشتر از اين حرفهاست! برای همين گاهی همسرم ميگه تو چرا هنوز هم اين دوره هارو ادامه ميدی مگه تو هم مثل اونايی ؟!
ولی من ميگم دوستی چيزی نيست که آدم به راحتی کنار بذاره چون اين دوستام تو اين سالها خيلی به دردم خوردن بخصوص برای من که اينجا غريب و تنها بودم کمک خيلی خوبی بودن موقع زايمان , موقع مريضی بچه ها و.... برای همين دليل نميشه به خاطر موضوعهای کوچک که ( اکثر خانمها اونو قبول دارند) من می تونم ازش بگذرم دوستيمونو بهم بزنم !
من اصولاً خيلی راحت با همه دوست ميشم از دوران مدرسه گرفته تا حالا , برای همين دوستان زيادی دارم . يادم مياد تو دبيرستان من هم با بچه های بزرگتر از خودم دوست بودم و هم کوچکتر از خودم ! الان هم دوستان من خانمهايی از همسن وسال مادرم گرفته تا همسن وسال پسرم هستند از کم سواد تا تحصيل کرده و استاد دانشگاه , از مذهبی گرفته تا بی دين !( البته به قول مردم , دوستی دارم که ظاهراً اهل روزه ونماز نيست ولی خيلی انسان تر از بعضی با دينهاست و صميمی ترين دوست منهم هست با وجودی که در اين مورد با هم اختلاف سليقه داريم ) همينطور تو وبلاگشهر هم دوستان زيادی پيدا کردم و يک علت آن شايد اين باشه که دوست دارم همه مردم رو بشناسم و با خصوصيات آنها آشنا بشم , و همين باعث شده که من خيلی زود به شخصيت آدما پی می برم , مثلاً وقتی بچه ها از دوستاشون تعريف می کنند ومن با وجودی که بعضی از اونارو اصلاً نديدم ولی می تونم بفهمم چه شخصيتی دارند وفتی به بچه ها ميگم اونا هم تاًييد می کنند.
به عکس من همسرم کمتر اهل دوست و رفيقه وبرای همين تو اين سالها به جز تعداد محدودی دوست با کس ديگه ای رفت و آمد نمی کنه .
حالا چرا اين مطالب رو گفتم ( معمولاً اينقدر زياد حرف می زنم که به بيراهه ميرم واز موضوع اصلی دور ميشم ) ما قبلاً تو مهمونی هامون دوستی داشتيم که صدای خوبی داشت و هميشه آواز می خوند ( همين دوستم که مثلاً بی دينه جالب اينجاست که پدر مرحومش روحانی بوده !و به قول خودش از اين پدر موًمن هشت تا کافر به عمل اومده ! ) باز حاشيه رفتم بايد ببخشيد به قول دکتر باستانی پاريزی که هميشه حاشيه کتابش بيشتر از مطالب کتاب بود می گفت لطف نوشته ها به همين حاشيه هاست !
می گفتم اين دوستم آواز می خوند ولی چند سالی هست که از سمنان رفته ( تهران زندگی می کنه ) البته هر وقت نوبت من ميشه مياد چون با ما رابطه خانوادگی داره وبا همسر و بچه هاش مياد , ويک دوست ديگه هميشه لباس رقص می پوشيد و می رقصيد و مسخره بازی و خلاصه خوش می گذشت وچون دير به دير اين برنامه ها رو داشتيم برامون تنوع بود , ولی الان به خاطر بالا رفتن سن و... ديگه مهمونی هامون آروم تر شده ولی ديروز اين دوستمون برای تنوع چند تا از دختر های دانشجو از دوستان دخترش رو دعوت کرده بود تا مثلاً مهمونی مون شور و حال داشته باشه ! واقعاً جاتون خالی چه شور و حالی ! من به شوخی می گفتم بايد همسر و پسرامون روهم می آورديم چون به اونا بيشتر خوش می گذشت ! دخترها از رقص ايرانی و عربی وغربی همه رو برامون اجرا کردن ولی چه رقص و عشوه ای روی سوزان روشن و شکيرا رو سفيد کردن من واقعاً نمی دونم چی بگم برای اين دانشجوهامون! ! برای خونواده هاشون متاسف باشم که با اميدی اينارو راهی غربت می کنند که درس بخونند , برای خودمون برای جامعه مون .. که چنين جوونهايی می خوان آينده اين مملکت رو بسازن !
من که به نظرم کاملاً حرکات اونا مضحک بود و دائم به رقص اونا می خنديدم ( صاحبخونه هم فکر کنم ازخنده های من ناراحت شد ! ولی من به دوست ديگم گفتم خوب اينارو آورده مارو سرگرم کنه و به نظر من خنده داره و بايد خنديد !!) چون رقص نبود نوعی استريپتيز ولی با لباس !!!! باز جای شکرش باقی بود که همه خانم بوديم وگرنه فکر کنم استريپتيز واقعی می کردند!
من با خودم فکر می کردم اينجا کی مقصره , اين بچه ها که نسل جديد و بچه های انقلاب هستند و تربيت شده در جمهوری اسلامی , اينا چرا اينطور شدن ؟!, در زمان ما که بی بند و باری در اوج خودش بود هيچوقت , هيچکدوم از ماها به خودمون اجازه نمی داديم اينطور بی پروا و وقيحانه با حرکات جلف مثلاً برقصيم ! و اين حرکات را عده ای خاص انجام می دادند , نه امروز که دختران دانشجو و تحصيل کرده با چنين آرايش و لباسی خودشون رو مضحکه کرده بودن !!
  


 
 

 

 

Links

بانک اطلاعاتی بجنوردی‌ها

ترجمه‌ی
کتاب

يازده
دقيقه
پائولو کوئلو
 

Recent

من اين دوروز بد جوری سرما خورده بودم و حال و حوصله...
سلام من بهبود هستم , ما مان بد جوری سرما خورده و ح...
من بارها نوشتم که در غربت زندگی می کنم ولی نمی دون...
ده ساله پسرم پرسيد :« ايران ‚ كلبه مارنگ صفا خواهد...
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسلمرد يزدان شو و فا...
اولین پست

Archives

February 2002
October 2002
November 2002
December 2002
February 2003
July 2003
November 2003
January 2004
February 2004
May 2004
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
August 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007

Logo


 

 

هرگونه برداشت از مطالب يا تصاوير اين وب‌لاگ بدون ذکر نام و آدرس ماخذ ممنوع است.
 Ø´Ø±Ø§Ø±Ù‡ انصاری