اين روزا خيلي دلم هواي بجنورد رو كرده, حال و حوصله هيچ كاري ندارم, خيلي دلم گرفته:(اين موقع هاست كه احساس دلتنگي و غربت مي كنم, وقتي دلم مي خواد بجنورد باشم ولي نمي تونم! بخاطر ماه رمضون نمي تونم سه تا به رو تنها بذارم. سالي كه بهبود براي كنكور درس مي خوند برادرم امين ( برادر دومم كه خيلي هم به اون وابسته بودم چون چند سالي پيش ما بود) ازدواج كرد و مراسم خواستگاري و بله برون و ... من نتونستم براي مراسم خواستگاري برم چون بهبود در درس خوندن نياز به هندل داشت:)و من نمي تونستم اونو تنها بذارم براي همين هر روز تلفني صحبت مي كردم و خبرها رو مي پرسيدم وقتي مي ديدم همه جمع هستند و از مراسم حرف مي زنند و چقدر خوش مي گذره و ... اون موقع احساس تنهايي و غربت مي كردم ( البته دوهفته بعد براي مراسم نامزديش كه با برنامه ما هماهنگ كرده بودن رفتيم:) الان هم همين احساس رو دارم هر بار كه زنگ مي زنم مي بينم همه پيش ليا هستند و ميگن جاي تو خاليه بغضم مي گيره بخصوص ديروز وقتي با ليا حرف مي زدم و صداي گريه دخترش رو شنيدم .... ! شايد براي شما خنده دار باشه ولي واقعاً دلم گرفته و بد جوري هوس كردم الان بجنورد باشم. وقتي براي يكي از دوستانم تعريف كردم مي گفت خوب همين الان بليط بگير برو!! من مي خنديدم مي گفتم به همين راحتي؟! اونم مي گفت آره, تا كي مي خواي سه تا به رو وابسته خودت كني؟ بسه ديگه بذار خودشون كاراشونو بكنن! وقتي مي گفتم خوب نميشه بهداد درس داره, بهبود دانشگاه, بهروزهم صبح ميره دم افطار مياد كي براشون افطاري و سحري درست كنه؟! اگه وقت عادي بود مشكلي نداشتم ولي الان, خوب نمي تونم تنهاشون بذارم. دوستم با عصبانيت به من گفت برات متاسفم, افتخار مي كني به اين كارت؟!! كه اونا رو اينطور وابسته كردي؟!! واقعاً نمي دونم, افتخار نمي كنم, ولي خوب عادت كردم بيست ساله اين كار رو كردم هيچ وقت هم ناراحت نبودم ولي در موارد خاص مثل اينبار خيلي اذيت ميشم. بايد بگم من با حرف دوستم هم كاملا موافق نيستم, چون اون عقايد كاملاً فمينيستي داره و من دراين مورد ملايم تر هستم:) اين احساس دلتنگي هم گذراست و من زود فراموش مي كنم و هيچوقت هم از اينكه بخاطر بچه ها و خانواده ازخودم گذشتم ناراحت نميشم ولي گاهي حرفهايي مثل حرفهاي اين دوستم باعث ميشه من احساس بدي داشته باشم و اين كه راه و روش من اشتباه بوده, به نظر شما كار من اشتباهه؟!! دوستم درست ميگه؟! يعني من بدون اين كه به اينا فكر كنم برم بجنورد؟!