دو سال پیش روز هجدهم آبان در یک بعدازظهر سرد پاییزی, بهترین خبر زندگیم به من رسید, خبر خاله شدنم. روناک کوچولو با بدنیا اومدنش من رو به آرزوم رسوند. و حالا فرشته کوچولوی ما دوساله شده و شیرین و دوست داشتنی. روناک چنان بلبل زبون شده که باورم نمیشه این همون روناک کوچولوی ماست که چند روز بعد از بدنیا اومدنش با بیماریش ما رو ترسوند و اشک همه ما رو درآورد:)
روناک خیلی کامل و خوب حرف می زنه و یک وروجک تمام عیار شده. همه چیز رو می دونه , هر حرفی می زدیم اون دنبال حرفمون رو می گرفت و با ما هم صحبت می شد. به لیا گفتم : چیزی مونده که دخترت بلد نباشه؟! بعد گفتم ترکی بلد نیست؟ با هم ترکی حرف بزنیم. روناک گفت: بلدم و بلافاصله گفت: « باخمَه» از روناک پرسیدم « باخمه» یعنی چی؟ اون گفت: «ببین» البته «باخمه» یعنی نگاه نکن ولی اون که از حرف های لیا با مامان این رو یاد گرفته اشتباهن «ببین» معنی کرده! باورتون میشه یک بچه دوساله اینقدر زبل و تیز باشه؟!