من و بهدادم با هم شوخی می کردیم و با صدای بلند می خندیدیم و حرف می زدیم. آیشین (برادرزاده ام) به من گفت: عمه جون خانم ها نباید بلند بخندن!
چشم غره ای به برادرم رفتم چون می دونستم این حرف اونه که به آیشین گفته و در جواب آیشین گفتم: هیچ کس نباید بلند حرف بزنه فرقی نمی کنه خانم باشه یا آقا!
بیاد سال های نوجوانی ام افتادم که چقدر مادرم تذکر می د اد که:
یک دختر خوب , هیچ وقت طوری نمی خنده که دندوناش دیده بشه!
یک دختر خوب, پر سر و صدا حرف نمی زنه!
یک دختر خوب , اینقدر بالا و پایین نمی پره و بازی های پسرونه نمی کنه و ...
چقدر هم من گوش می کردم! همیشه نیشم تا بناگوش باز بوده و هست . پرسرو صدا و شلوغ بودم و هستم! بازی های پسرونه بهترین بازی های دوران کودکی من بود چون بیشتر همبازی هایم پسر بودن.
ولی چرا؟!
چرا یک دختر خوب نباید راحت بخنده , بلند حرف بزنه و با پسرها فوتبال بازی کنه و ...
هنوز هم دوست داریم دخترهامون آروم و متین باشن . به قول بجنوردی ها دختر باید «آغِر سنگین» باشه. (آغِر به ترکی یعنی سنگین)
اینقدر اینا رو تو کله ما فرو کردن که خودمون هم باورمون شده و برای اینکه دختر خوبی داشته باشیم ,شادی و شیطنت رو از اونا می گیریم!
ترجمه شعر زیبای « یاساق سئوگی» ( عشق ممنوع ) را به مناسبت روز جهانی زن اینجا میذارم. ( متن ترکی آنرا در اینجا بخوانید.)
عشق ممنوع
از بس گيسوانم را از ديگران پوشانيدم
چه وقت سفيد شدند؟ هيچ ندانستم
براى آنكه گوش نامحرمان صدايم را نشنود
حتى سخن حق را هم بر زبان نياوردم٫سكوت كردم
براى آنكه چشم ديگران به اندامم نيفتد
مانند سايه اى بروى ديوارها خزيدم
از ترس اينكه مبادا كلاغ رنگارنگ نامم دهند
خود را در پلاس سياهى (چادر) پيچانيدم
از وقتى كه خودم را درك كردم٫ گفتند دختر نمىخندد
منهم نخنديدم٫ لبانم را بستم
هنگامى كه عالم غرق در شادى و خنده بود
من در درياى سياه غم فرو رفتم
من هيچ شادى را درك نكردم٫ من هيچ خروشيده و ندويدم
مثل يك انسان٫ هرگز از شعف فرياد نزدم
از ترس انگ "كم تحملى" خوردن
از هيچ كس حتى كمك نيز نخواستم
در ميان چهار ديوارىهاى بلند بلند
هرگز آواز نخواندم٫ صدايم خاموش شد
و روزهاى جوانى عمرى را كه هرگز دوباره نخواهم داشتشان
سنگ آسياب ممنوعيتها٫ مانند دانه اى خرد كرد
براى آنكه تهى مغز نام نگيرم
در خفا گريستم٫ به پنهانى خنديدم
مانند مورچه اى بى خبر از دنيا
قطره آبى را دريايى بزرگ گمان كردم
من لب به شكايت نگشودم٫ من هرگز سخنى نگفتم
اما آنانكه قوانين را مىنوشتند٫ باز هم نوشتند
و باعث شدند كه دروغپردازىهاى بنام ايمانشان
ايمان را از راه درست طبيعى اش گمراه سازد
"مگر زن هم روح دارد؟" هرگز نپذيرفتند:
"مىبايد كه او را مثل لشى از چنگال آويزان كنيم"
گفنتد و نوشتند و تصويب كردند:
"عشق براى زنان ممنوع است٫ ممنوع!"
زهره وفايى