Shindokht
 

 





 

شـينـدخــت
یادداشت‌های روزانه‌ی شراره‌ انصاری
Shindokht, Sharareh Ansari's Daily Notes

شيندخت در سايت‌های ديگر :
کاريکلماتور  :  سهراب.ارگ
اکسـير [
مهرآوا : فوک‌لوريک : گنجينه‌ی اسرار ]

شيندخت
Ùˆ
شعر ترکی

شيندخت
و بجنورد


فوتوبلاگ
شيندخت

Wednesday, September 27, 2006

 

خاطرات سفر حج 1

 




طلوع آفتاب در قبرستان بقیع


از سفرم میخوام بنویسم . سفری که به اصرار عازم شدم به اصرار هم مجبور به برگشتن شدم!
من آمادگی رفتن به این سفر رو نداشتم به اصرار مامانم چون تنها بود عازم سفر شدم. یکسالی هم سفرم رو عقب انداختم . نمی دونم چرا فکر می کردم برای رفتن به این سفر باید کاملن آماده بود یک آمادگی روحی کامل و من این آمادگی رو در خودم نمی دیدم. شاید تلقین ها و حرف های دیگران باعث شده بود این فکر در من پیدا بشه احساس خوبی نداشتم یک نوع عذاب وجدان.
من اعتقادات خاص خودم رو دارم خیلی از مسائل مذهبی برای من قابل هضم نیست و توجیه هایی که می کنند رو نمی تونم بپذیرم. هنوز با مسئله حجاب کنار نیومدم و به هیچ وجه نمی تونم اونو بپذیرم ولی با همه اینا من در یک خانواده سنتی مذهبی بزرگ شدم که نماز و روزه جزو اصول تربیتی ما بود. من نه می تونستم کاملن سنتی باشم و نه اینکه همه اون عقاید و سنت ها رو زیر پا بذارم . دچار دوگانگی عجیبی شده بودم وخیلی اذیت می شدم. حرف های اطرافیان و آشناها به صورت شوخی و متلک باعث شده بود واقعن احساس گناه کنم با وجودی که به همه اونا جواب می دادم و هیچ جوری نمی تونستم حرف های اونا رو بپذیرم از جمله حرف هاشون در مورد حجابم که الان اینطور هستی بری مکه برگردی مجبوری حجاب بذاری حتا اگه خودت نخوای متحول میشی!!
می گفتم من اگر حجاب رو قبول کنم نیازی نیست که برم حج و برگردم حجاب بذارم مگر خدا فقط اونجاست! من اگر روزی تونستم حجاب روقبول کنم بخاطر خودم حجاب میذارم نه به عنوان تظاهر و ترس از دیگرون!
ولی ناخودآگاه حرف های آنها روی من اثر می ذاشت و من از رفتن به این سفر وحشت داشتم.
ولی وقتی رفتم اونجا دیدم ما رو با جزئیات ترسوندن و از کل دور کردن. با ذره بین بدبینی به مسائل نگاه می کنیم و شک هایی که در ما ایجاد کردن باعث شده ما از اصل دور بشیم و چقدر دید ما ضعیف و کوته بینانه است و چقدر سنت دست و پای ما رو بسته و ... وقتی رفتم اونجا از این سفر لذت بردم خیلی بیشتر از کسانی که سال ها آرزوی رفتن به این سفر رو داشتن. خیلی بیشتر از کسانی که مشتاقانه برای این سفر ثبت نام کرده بودن و در انتظار این سفر بودن. چون من با یک دید متفاوت رفتم و اونجا رو خیلی زیباتر دیدم .
توی تمام عمرم اینقدر نماز جماعت نخونده بودم, که در این سفر تمام نماز هام رو به جماعت خوندم . وقتی کنار یک عرب یا ترک یا مالزیایی و اندوزیایی به جماعت می ایستادم, لذت می بردم . اولین بار بود که با اهل تسنن از نزدیک آشنا می شدم باآداب اونا و عبادت کردنشون و چقدر خالصانه بود و چقدر راحت. و ما چقدر دقت می کنیم که عبادات تمون درست و کامل باشه و شاید هیچ لذتی از اون عبادت نمی بریم. نماز اول وقت می خونیم و بعد میگیم راحت شدیم نمازمون رو خوندیم!( این جمله رو به کرات خودم شنیدم) اونا نمازشون رو حتمن اول وقت و جماعت می خونن با بچه ای که به پشت بستن و یا در کنارشون نشوندن . ما با خودخواهی خودمون رو مسلمان ترین می دونیم ولی اونا خالصانه تر عبادت می کنن بدون ریا, بدون تظاهر.
ما افتخار می کنیم که جای مهر بر پیشانی داریم و این نشانه مومنیت ماست!! ولی اونا از مهر استفاده نمی کنن و در هر جایی که صدای اذان رو می شنون نماز می گذارن و سجده بر خاک می کنن!
اونجا بود که فهمیدم چقدر ما متکبر و خودخواه و فخر فروش هستیم حتا به مومنیت مون هم فخر می فروشیم .




غروب آفتاب بر روی حرم حضرت رسول (ص)


بقیه عکس ها رو در فوتوبلاگ شیندخت ببینید.
  


 
 

 

 

Links

بانک اطلاعاتی بجنوردی‌ها

ترجمه‌ی
کتاب

يازده
دقيقه
پائولو کوئلو
 

Recent

مهر بیاد ماندنی
سفر حج
خداحافظی
در تدارک سفری هستم. شوق سفر از طرفی و دلنگرانی های...
شام عروسی
جنگل واژگون
عاشقانه مردسالارانه!
بخونید و خودتون قضاوت کنید!
محیط زیست
سمنان و بجنورد

Archives

February 2002
October 2002
November 2002
December 2002
February 2003
July 2003
November 2003
January 2004
February 2004
May 2004
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
August 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007

Logo


 

 

هرگونه برداشت از مطالب يا تصاوير اين وب‌لاگ بدون ذکر نام و آدرس ماخذ ممنوع است.
 Ø´Ø±Ø§Ø±Ù‡ انصاری