Shindokht
 

 





 

شـينـدخــت
یادداشت‌های روزانه‌ی شراره‌ انصاری
Shindokht, Sharareh Ansari's Daily Notes

شيندخت در سايت‌های ديگر :
کاريکلماتور  :  سهراب.ارگ
اکسـير [
مهرآوا : فوک‌لوريک : گنجينه‌ی اسرار ]

شيندخت
Ùˆ
شعر ترکی

شيندخت
و بجنورد


فوتوبلاگ
شيندخت

Monday, May 30, 2005

 

چقدر تفاوت هست بين مادرها!

هميشه مادر بعنوان مظهر عشق و فداكاري در نظر گرفته ميشه ولي اين در همه مادرها صدق نمي كنه ونميشه مقياس خاصي براي اون در نظر گرفت. بعضي ها فقط چون دوست داشتن فرزندي داشته باشن، بچه دار شدن و عنوان مادر بودن رو يدك مي كشن و از وظايف مادري در حد وظايف مادي و جسمي فرزندشون رو تامين مي كنن ! ولي بعضي از مادرها به نظر من فراتر از انسان و مثل يك فرشته مي مونن.

من دو نمونه مادر رومثال مي زنم تا خودتون قضاوت كنيد.

رفته بودم آرايشگاه. دختر 6 ساله خانم آرايشگر، يك دختر ريزه ميزه و ظريف ولي خيلي پر جنب و جوش و كمي شيطون بود(البته شيطنتت او خيلي طبيعي و به مقتضاي سنش بود) ولي خانم آرايشگر دم به ساعت با لحن تندي به دخترش تذكر مي داد و خط و نشون مي كشيد كه بريم خونه اِل مي كنم و بِل مي كنم ... البته دختر بچه شيطنت خودش رو مي كرد فقط گاهي كه مادرش با عصبانيت زياد به اون نگاه مي كرد كمي آروم مي شد. بعد خانم آرايشگر به دوستش گفت: مي خوام بفرستمش تهران پيش مادربزرگش تا كمي از دستش نفس بكشم. بذار اذيتهاشو واسه اونا هم ببره و اونا رو اذيت كنه!!
اين حرف خانم ارايشگر براي من عجيب بود كه كسي تنها فرزندش رو اينجور از خودش دور كنه و با اين نفرت از اون حرف بزنه!

اما يك مادر ديگه درست عكس اين خانم:

برادرزاده دوستم، يك دختر 17 ساله داره كه معلول جسمي و ذهنيه. اين خانم بخاطر اين مشكلش دچار ناراحتي روحي شد و قرص هاي افسردگي قوي كه استفاده كرد، باعث شد ديگه بچه دار نشه. اين خانم بسيار جوون و زيباست. با چنان عشقي به دخترش مي رسه كه باور كردني نيست. دختري كه فقط قد و هيكل يك دختر 17 ساله رو داره با تمام مشكلات بلوغش! ولي ذهن اون در حد يك بچه كوچكه. اين خانم اگر مهموني ميره بخاطر دخترش(هميشه هم بهترين لباسها رو براي دخترش مي خره و اونو خيلي تميز و مرتب درست مي كنه) اگر مي رقصه و مي خنده، بخاطر دخترش. (هر چند خنده هاش و رقصش غمي رو كه در وجودش هست نشون مي ده) او حتا حاضر نشد وقتي دخترش كوچكتر بود به مدرسه استثنايي ها بذاره چون محيطش رو مناسب نمي دونست و خودش وقت زيادي براي آموزش اون گذاشت. تا اينكه كمي بزرگتر شد بعد اونو فرستاد. هر روز دخترش رو با ويلچر پياده روي و پارك مي بره. تمام عشق و زندگي اين خانم دختر معلولشه. و من هر وقت اونو مي بينم از ته قلبم به اون آفرين ميگم و به نظر من اون بالاتر از يك مادره خيلي بالاتر. چون بسياري از كساني رو ديده بودم كه فرزندان عقب مونده شون رو به شبانه روزي ها مي سپرن ولي او با همه مشكلاتي كه اين دختر براي اون داشت تحمل كرد و يك لحظه از مراقبت اون غافل نشد.
ولي هيچ وقت خوبي بدون پاداش نمي مونه. امسال بعد از اينكه مدتي تحت درمان بود. صاحب پسر سالم و زيبايي شد تا نتيجه اين همه خوبي هاشو ببينه. و حالا عشق مادري شو بين يك فرزند سالم و يك فرزند عقب مونده تقسيم مي كنه.
و اين هديه خدا، نتيجه صبوري و اميدواري اوست.

پس هيچوقت نا اميد نباشيد، حتا در بدترين شرايط زندگي.
  


 
 

 

 

Links

بانک اطلاعاتی بجنوردی‌ها

ترجمه‌ی
کتاب

يازده
دقيقه
پائولو کوئلو
 

Recent

كنار پنجره ايستاده بود و به تاريكي شب خيره شده بود...
زندگي رو ميشه به بازي فوتبال تشبيه كرد كه تا دقيقه...
بهدادم از بچگي وابستگي زيادي به من داشت، طوري كه ...
خب تكليف اصلاحات هم با اين رد صلاحيت ها معلوم شد! ...
چند روزه هوا ابري و بارونيه. از اون بارون هاي بهار...
شيندخت و بقيه وبلاگ ها همچنان براي من فيلتر شده. ا...
از ديشب نميتونم وارد وبلاگم بشم. همش اين پيغام ميا...
هيچوقت اسرار دلت را به دوست صميميت نگو، زيرا دوست ...
از آرشيو 26 ژانويه 2004بفرما پاي سيب:)طرز تهيه پاي...
گاهي وقت ها يه كار كوچك مي تونه كلي انرژي مثبت به...

Archives

February 2002
October 2002
November 2002
December 2002
February 2003
July 2003
November 2003
January 2004
February 2004
May 2004
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
August 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007

Logo


 

 

هرگونه برداشت از مطالب يا تصاوير اين وب‌لاگ بدون ذکر نام و آدرس ماخذ ممنوع است.
 Ø´Ø±Ø§Ø±Ù‡ انصاری