Shindokht
 

 





 

شـينـدخــت
یادداشت‌های روزانه‌ی شراره‌ انصاری
Shindokht, Sharareh Ansari's Daily Notes

شيندخت در سايت‌های ديگر :
کاريکلماتور  :  سهراب.ارگ
اکسـير [
مهرآوا : فوک‌لوريک : گنجينه‌ی اسرار ]

شيندخت
Ùˆ
شعر ترکی

شيندخت
و بجنورد


فوتوبلاگ
شيندخت

Thursday, June 02, 2005

 

ديروز عصر آيشين(برادرزاده ام) از من خواست بريم پارك. با هم رفتيم پارك محله شون. در بين راه به من گفت: بايد برام بستي بخري!
گفتم: ‹بايد› نه، بگو لطفن. اونم لبخند قشنگي زد و گفت: لطفن!

توي پارك بازي كرد و بستني شو خورد. بعد گفت مي خوام برم با بچه ها دوست بشم! اولين بار بود كه آيشين تصميم گرفته بود بره طرف بچه ها. اون چون هميشه تنها بوده كمتر با بچه ها قاطي ميشه و اصولن شخصيت آرومي هم داره ، بيشتر دوست داره تنها بازي كنه، حتا توي پارك. براي همين اين حرف از طرف آيشين هم برام جالب بود و هم باور نكردني!
گفتم : خب برو . اون گفت: با هم بريم.
گفتم: نه ، من همينجا مي شينم خودت برو.( مي خواستم تنهايي بره و بيشتر دوست داشتم ببينم اون چكار مي كنه!)

من روي نيمكت نشستم اون به طرف يه عده دختر بچه كه تو محوطه بازي بودن رفت (فاصله اش با من زياد بود ولي از دور مي تونستم ببينمش) آيشين به طرف بچه ها رفت كمي ايستاد نگاشون كرد. بعد رفت روبروي اونا نشست.( هر چند وقت يكبار هم به طرف من نگاه مي كرد تا مطمئن بشه من همونجا هستم و براي هم دستي تكون مي داديم:) اونا اصلن توجهي به آيشين نمي كردن و با هم مي خنديدن و ... كمي بعد آيشين رفت نزديك اونا نشست. بچه ها بلند شدن و كمي اينور اونور رفتن و يه جاي ديگه نشستن. آيشين دوباره رفت كناراونها. همون موقع يكي از بچه ها كاغذ رنگي كه دستش بود و همه بچه ها از اون داشتن نصف كرد و يك تيكه به آيشين داد. آيشين با خوشحالي به طرف من نگاه كرد و با دستش اون كاغذ رو تكون داد. منم براش دستي تكون دادم.
كم كم يخ آيشين باز شد. بچه ها مي دويدن و دنبال هم مي كردن، آيشين هم با خوشحالي دنبال اونا مي رفت (همه بچه ها از آيشين بزرگتر بودن براي همين آيشين بيشتر در حاشيه بود)
يه بار اومد طرفم با هيجان گفت: اون دختر صورتي(منظورش بلوز صورتي بود) با دوستم بي تربيتي مي كنه! (احتمالن حرف بدي زده كه آيشين اينو گفت!) از هيجانش و از اينكه يكي رو به عنوان ‹دوستم› خطاب مي كرد، اونقدر لذت بردم كه بغلش كردم و بوسيدم. اون دوباره به طرف بچه ها رفت.
بچه ها قطار بازي كردن. از لباس هم گرفته بودن و بصورت قطار آروم مي دويدن. آيشين هم ته صف اونا رفت و از بلوز يكي از بچه ها گرفت. اينجوري قاطي اونا شد. ديگه اصلن توجهي به من نمي كرد و تمام حواسش به بازي بود. اولين بار بود كه مي ديدم آيشين اينقدر پر تحرك بازي مي كنه و با خوشحالي مي دوه و ...

تلاش آيشين براي نزديك شدن به جمع بچه ها برام جالب بود. اينكه مي خواست دست دوستي طرف اونا دراز كنه و آيا اونا اين دست رو قبول مي كردن يا نه؟ همه اينا منو به فكر انداخت كه اولين قدم براي نزديك شدن به كسي و ايجاد رابطه خيلي سخت و مهمه. ولي برداشتن قدم اول شجاعت مي خواد. بعد از اون بستگي به طرف مقابل داره كه اين دست دوستي رو به گرمي تو دستاش نگه داره و يا اينكه بي تفاوت و با سردي از كنار اون بگذره. همه آدم ها در هر سني براي ايجاد يك رابطه دوستانه تلاش مي كنن ولي نوع اون فرق داره . اگر كسي قدمي براي دوست شدن بر نداره هميشه تنهاست. علاوه بر اون حفظ دوستي مهمتر از ايجاد دوستيه.

آيشين آروم آروم اولين قدم براي دوست شدن رو برداشت و اين تلاش اونقدر براي او، ارزش داشت كه حتا به رگبار بارون با دونه هاي درشت كه اونو خيس مي كرد هم توجهي نمي كرد. من زير بارون نشسته بودم و از بوي خاك بارون خورده كه خيلي دوست دارم و از بوي اين دوستي بي ريا و بچگونه لذت مي بردم.






. در اين زندگي، آدمي نبايستي قلبي هميشه باز و صادق داشته باشد؛ و حقايقي كه بيش از هر چيز ديگر براي ما اهميت دارند،بايستي هميشه تا نيمه بازگو شوند... كتمان و راز داري، صفت بدي نيست و حقه بازي و فريب نيز به شمار نميرود...

متن كامل را اينجا بخوانيد.

  


 
 

 

 

Links

بانک اطلاعاتی بجنوردی‌ها

ترجمه‌ی
کتاب

يازده
دقيقه
پائولو کوئلو
 

Recent

مهمون عزيزي قراره بياد خونمون. اين مهمون عزيز اولي...
چقدر تفاوت هست بين مادرها!هميشه مادر بعنوان مظهر ع...
كنار پنجره ايستاده بود و به تاريكي شب خيره شده بود...
زندگي رو ميشه به بازي فوتبال تشبيه كرد كه تا دقيقه...
بهدادم از بچگي وابستگي زيادي به من داشت، طوري كه ...
خب تكليف اصلاحات هم با اين رد صلاحيت ها معلوم شد! ...
چند روزه هوا ابري و بارونيه. از اون بارون هاي بهار...
شيندخت و بقيه وبلاگ ها همچنان براي من فيلتر شده. ا...
از ديشب نميتونم وارد وبلاگم بشم. همش اين پيغام ميا...
هيچوقت اسرار دلت را به دوست صميميت نگو، زيرا دوست ...

Archives

February 2002
October 2002
November 2002
December 2002
February 2003
July 2003
November 2003
January 2004
February 2004
May 2004
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
August 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007

Logo


 

 

هرگونه برداشت از مطالب يا تصاوير اين وب‌لاگ بدون ذکر نام و آدرس ماخذ ممنوع است.
 Ø´Ø±Ø§Ø±Ù‡ انصاری