Shindokht
 

 





 

شـينـدخــت
یادداشت‌های روزانه‌ی شراره‌ انصاری
Shindokht, Sharareh Ansari's Daily Notes

شيندخت در سايت‌های ديگر :
کاريکلماتور  :  سهراب.ارگ
اکسـير [
مهرآوا : فوک‌لوريک : گنجينه‌ی اسرار ]

شيندخت
Ùˆ
شعر ترکی

شيندخت
و بجنورد


فوتوبلاگ
شيندخت

Sunday, October 27, 2002

 

ديشب موضوعی پيش اومد که يک بحث تکراری دوباره تو خونة ما شروع شد من با مطرح کردن اون در اينجا می خوام نظر شمارو هم در موردش بدونم.
بحث سر بچة اول و بچة آخر بودن !!
اين بحث اول و آخری شايد در خيلی از خونه ها پيش بياد , در مورد بچه های وسط که صحبت نمی کنيم چون اونا هميشه تحت شعاع بچه های اول و آخر هستند بايد به بزرگتر از خودشون احترام بذارند و رعايت کوچکتر از خودشون رو هم بکنند و خودشون هيچوقت مطرح نيستند ( با معذرت از بچه های وسط هرچند در نسل جديد تقريباً ديگه بچه وسطی نيست !) مثل قشر متوسط جامعه هستند که هميشه بيشترين بار و فشارها بر روی اوناست ولی کمتر به اونا توجه ميشه شايد لازم باشه در جامعه هم قشر متوسط برداشته بشه. ( باز دارم از موضوع خارج ميشم )
می دونيد تو خونة ما من و بهبود بچة اول هستيم و بهداد و بهروز ( همسرم ) بچة آخر برای همين يک جبهه گيری عادلانه نسبت به اين موضوع پيش مياد ولی ما نتونستيم به نتيجه ای برسيم.!

من و بهبود معتقديم بچه آخری ها خيلی وابسته و لوس هستند و هيچوقت احساس نمی کنند که بزرگ شدند.! ولی بهداد و همسرم معتقدند بچه اولی ها خودخواه و زورگو هستند .! اين بحث تکراری هميشه با کوچکترين موضوعی تو خونة ما شروع ميشه .
من معتقدم با بچه آخر طوری رفتار ميشه که اون هميشه احساس بچه بودن ميکنه و همين عامل باعث ميشه که بچه آخر وابسته بار مياد وحتی ترسو چون من اينو در مورد همسرم وبهداد تجربه کردم برای مثال همسرم بعنوان بزرگ خانواده بايد در برابر مشکلات استقامت بيشتری داشته باشه ولی عملاً اينطور نيست و خيلی کم جنبه است و با کوچکترين مشکل روحية خودش رو می بازه و چنان هول ميشه که انگار دچار چه مصيبتی شده ومن بايد اونو آروم کنم و به او روحيه بدم ( با وجودی که هشت سال از او کوچکترم من اونو راهنمايی می کنم !) همينطور بهداد, او هم خيلی وابسته است و با وجود داشتن خيلی استعدادها ولی هميشه متکی به من ويا بهبوده همينطورهميشه احساس بچگی و کوچک بودن می کنه با وجود هيکل درشتش گاهی مثل بچه ها چنان در بغل من ميشينه که من زير وزن سنگينش پرس ميشم!!
من فکر می کنم اين از خصوصيات همة بچه آخری هاست ؛ ولی در مورد بچه اولی ها, از همون اول مستقل هستند و احساس بزرگی می کنند ( چون پدر و مادر با اين ديد به بچه ها نگاه می کنند) و نترس و با دل و جراًت کارهاشون رو انجام ميدن , اهل ريسک هستند و در برابر مشکلات مقاوم ترند . هميشه طوری رفتار می کنند که پدر ومادر و ديگر اعضای خا نواده به اونا احترام ميذارند و از اونا حرف شنوی دارند.
خيلی تعريف از خود شد به خاطر همين هميشه بچه آخری های خونمون ميگن شما خود خواهيد شايد يه کمی حق با اونا باشه ولی باور کنيد واقعيت رو گفتم من اينارو با تجربه ای که از خودم وبهبود و بچه اولی های فاميل و دوستان ديدم ميگم ولی خوشحال ميشم نظر بچه اولی ها و بچه آخری های وبلاگشهر رو هم بدونم شايد به نتيجه ای برسيم .
  


 
 

 

 

Links

بانک اطلاعاتی بجنوردی‌ها

ترجمه‌ی
کتاب

يازده
دقيقه
پائولو کوئلو
 

Recent

من گاهی فکر می کنم وبلاگ نويسی برای من مثل گفتگو ب...
ديروز يک مهمونی دوستانه رفتم بودم به اصطلاح خودمون...
من اين دوروز بد جوری سرما خورده بودم و حال و حوصله...
سلام من بهبود هستم , ما مان بد جوری سرما خورده و ح...
من بارها نوشتم که در غربت زندگی می کنم ولی نمی دون...
ده ساله پسرم پرسيد :« ايران ‚ كلبه مارنگ صفا خواهد...
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسلمرد يزدان شو و فا...
اولین پست

Archives

February 2002
October 2002
November 2002
December 2002
February 2003
July 2003
November 2003
January 2004
February 2004
May 2004
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
August 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007

Logo


 

 

هرگونه برداشت از مطالب يا تصاوير اين وب‌لاگ بدون ذکر نام و آدرس ماخذ ممنوع است.
 Ø´Ø±Ø§Ø±Ù‡ انصاری