هروقت دلتنگ مي شم مي رم حياط رو آبپاشي مي كنم و كمي آب روي درخت انگور مي پاشم در حالي كه قطره هاي آب از برگ هاي انگور مي ريزه. روي صندلي زير درخت مي نشينم و كتاب مي خونم. و يك فنجان چاي هم كنارم كه گاهي مزه مزه مي كنمش. امروز هم از اون روزا بود كه بعد از آبپاشي زير درخت انگور خونمون نشستم و كتاب خوندم. البته، همراه جيك جيك گنجشك ها كه گاهي دور ظرف غذايي كه براشون كنار باغچه گذاشتم، مي شينن چيزي مي خورن و با جيك جيك تشكر مي كنن و ميرن(از زمستون كه اين ظرف غذا رو گذاشتم هنوز هم برنج هاي مونده رو مي ريزم توش و گنجشك ها و قمري ها هنوز هم مهمون خونه ما هستند)