من اهل سياست و سياست بازي نيستم، هيچ وقت هم دوست ندارم فضاي وبلاگم رو سياسي بكنم ولي گاهي احساس مي كنم لازمه بعضي حرف ها رو بزنم. مگر نه اينكه اينجا خونه دلتنگي هاي منه ، خب منم دوست دارم همين جا دلپري هام رو خالي كنم!
اولين باري كه قاطعانه و با انگيزه در انتخابات شركت كردم، انتخابات مجلس پنجم بود. شايد تعجب كنيد چون اون موقع نه دوم خردادي شده بود و نه اصلاحاتي، ولي در سمنان حركتي شروع شد مشابه دوم خرداد و خيلي ها مثل من با انگيزه به پاي صندوق هاي راي رفتن ( هر چند خيلي زود پشيمون شديم و فهميديم كه اشتباه بوده!) در اون دوره دو نفر رقيب انتخاباتي بودن يكي از اونها كه من وخيلي ها به او راي داديم و انتخاب هم شد، مهندسي بود كه مدير اداره صنايع سمنان بود. همه ما به ايشون راي داديم در مقابل رقيب روحاني شون با راي بسيار زيادي برنده شدن ولي متاسفانه خيلي زود راهشون رو تغيير دادن و در مجلس جذب محافظه كار ها شدن! اين راي ما ، نه گفتن به كانديد روحاني بود!
در انتخابات مجلس ششم كه بعد از دوم خرداد بود و همه طرفدار اصلاحات ، متاسفانه سمنان جزو معدود شهرهايي بود كه كانديداهاي اصلاحات اونجا راي نياوردن، اون هم به دليل اينكه دو كانديد اصلاحات (آقاي كواكبيان و آقاي عموزاده) با هم نتونستن به توافق برسن راي ها شكسته شد و دوباره به نفع محافظه كارها تموم شد.
از دومين دوره شوراها من انتخابات رو تحريم كردم، نه در انتخابات شوراها شركت كردم و نه در انتخابات مجلس هفتم و از همون موقع تصميم داشتم در انتخابات رئيس جمهوري هم شركت نكنم و نكردم. اين تصميم من ربطي به حرف هايي كه طرفداران تحريم در خارج از كشور و ... مي زدن نداشت و يك تصميم شخصي براي احترام به راي خودم بود! ( خيلي ها فكر كردن تحريم من بخاطر حرف هاييه كه در ماهواره و ... زده شده و من تحت تاثير اونا تحريم كردم. ما اصلن ماهواره نداريم ، اونا و طرز فكر اونا رو قبول ندارم) الان هم از تحريمي كه كردم پشيمون نيستم ولي حالا احساس مي كنم بايد راي بدم و راي من باارزشه حتا اگر به كسي راي بدم كه اون رو قبول ندارم.
اين راي من به آقاي هاشمي نيست راي من به انتخاب نشدن آقاي احمدي نژاده!
مطلب آقاي پدرام رضايي زاده ، باعث شد تا تصميم قطعي رو براي شركت در انتخابات بگيرم.
اين منم آقاي معروفي ! راي من تن من است ؛ راي من جان من است ؛ راي من قلم من است . شايد فکر کني که ما تن فروشيم . من و همه آنهايي که مي خواهند به هاشمي راي بدهند . همه آنهايي که مثل شما – و حتي بيشتر از شما – مشت خورده اند . همه آنهايی که روزگاري در خانه هايشان از ترس لرزيده اند و همه آنهايي که شکسته شدن قلمشان را ديده اند اما هيچ گاه رفتن را به ماندن ترجيح نداده اند تا بعد مجبور شوند هزار و يک دليل براي توجيه کردنش بياورند …