Shindokht
 

 





 

شـينـدخــت
یادداشت‌های روزانه‌ی شراره‌ انصاری
Shindokht, Sharareh Ansari's Daily Notes

شيندخت در سايت‌های ديگر :
کاريکلماتور  :  سهراب.ارگ
اکسـير [
مهرآوا : فوک‌لوريک : گنجينه‌ی اسرار ]

شيندخت
Ùˆ
شعر ترکی

شيندخت
و بجنورد


فوتوبلاگ
شيندخت

Wednesday, September 28, 2005

 

نامه های فروغ فرخزاد

 

به من نوشته اي كه اميدواري سرم به سنگ بخورد و بدنامي مرا سنگ هاي زندگي لقب داده اي ... و باز هم نوشته اي كه قسم مي خورم خودت دوست داري پشت سرت حرف بزنند ...
شايد اين طور باشد چه كسي مي تواند در مقابل افكار و عقايد تغيير ناپذير تو مقاومت كند حتما همين طور است اما افسوس مي خورم كه مثل تو آدم خوش فكر و فهميده اي نيستم آه ... بگذار سنگهاي زندگي به سر من بخورد و مرا از دست اين زندگي كه هيچ دوست دندارم راحت كند . تصور نكن كه وجود تو باعث تلخي زندگي من شده ، نه ... من از خودم بيزارم ... خدا به من ظلم كرد زيرا مي توانست به من توقعات و آرزوهايي نظير زن هاي ديگر بدهد و نداد . پرويز تو با يك زن مريض ازدواج كرده اي من خوشبختي را دوست دارم اما نمي توانم جز اين باشم من به اين ترتيب احساس خوشبختي مي كنم نه به آنترتيبي كه تو فكر مي كني . شايد فكر من غلط مطرود باشد اما من زيبايي زندگي را در هيجانات و تلخي هاي آن مي دانم من مي دانم كه عاقبت هم وجود من در زندگي تو همچنان باعث ناراحتي خواهد بود و آرزو مي كنم كه بميرم زيرا به هيچ وجه براي آنچه كه تو مي گويي و به من نسبت مي دهي ساخته نشده ام . پرويز حالا ديگر نوشته اي كه اگر دعوايمان بشود تو خواهي گفت ( من كه خرج خود را در مي آورم ) اين جمله ي تو به نظرم خيلي نيشدار آمد كه من هيچوقت نخواسته ام اين چيزها را به رخ تو بكشك همان طور كه هيچ وقت نگفتم هنرمندم در حالي كه هر وقت دعوايمان شد تو به من چنين نسبت هايي داده اي . خدا خودش مي داند كه من آدم مغروري نيستم و به هيچ وجه نمي خواهم بگويم كه نسبت به تو برتري دارم .



متن بالا قسمتی از نامه های فروغ فرخزاد به همسرش پرویز شاپور بود. وقتی نامه های فروغ رو می خوندم با خودم فکر می کردم اگر زنی بخواد متفاوت تر از بقیه زن ها باشه همیشه آسیب می بینه و خورد میشه و هیچ فرقی نمی کنه که همسرش مردی مثل پرویز شاپور باشه یا یک مرد عام!

برای خوندن بقیه نامه های فروغ به اینجا سر بزنید.






این مطلب رو بخونید:

در ادبيات فارسي، همواره بر اين حقيقت تأکيد شده که براي ما انسان ها، در طول زندگيمان، دو دنيا وجود دارد: دنياي درون و دنياي بيرون. دنياي بيرون، همان محيط احاطه کننده ماست. در مقابل، راز و رمز حيات هستي، تأثيرات تربيتي، عواطف و علائق و غيره، همه و همه از نمادهاي دنياي درون هستند. انسان از طريق دنياي درون، دنياي بيرون را درک مي کند و ارتباط برقرار مي سازد: نعمه اي به گوش او خوش مي آيد، طبيعت را مي بيند، رنگ ها را تجربه مي کند، زيبايي ها را حس مي کند،...
با توجه به چنين واقعيتي، سوالي مهم در پيش روي ما قرار مي گيرد: آيا مي توانيم از ارزش هايي چون دموکراسي، مدارا و حقوق بشر در دنياي بيرون صبحت کنيم، بي آن که چنين موهبتي را در دنياي درون خود احساس کنيم؟ پاسخ اين سوال، قطعاً منفي است...

  


 
 

 

 

Links

بانک اطلاعاتی بجنوردی‌ها

ترجمه‌ی
کتاب

يازده
دقيقه
پائولو کوئلو
 

Recent

کاربرد طلا
افتتاحیه المپیک اسلامی بانوان
پاییز
دوقطبی خاتمی-احمدی نژاد در نیویورک
محیط زیست
زنان همیشه محرومان جامعه ما
ظالم و مظلوم
آوازی با صدای دوستم قدسی
دنیای قشنگ بچه ها
هنوز

Archives

February 2002
October 2002
November 2002
December 2002
February 2003
July 2003
November 2003
January 2004
February 2004
May 2004
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
August 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007

Logo


 

 

هرگونه برداشت از مطالب يا تصاوير اين وب‌لاگ بدون ذکر نام و آدرس ماخذ ممنوع است.
 Ø´Ø±Ø§Ø±Ù‡ انصاری