Shindokht
 

 





 

شـينـدخــت
یادداشت‌های روزانه‌ی شراره‌ انصاری
Shindokht, Sharareh Ansari's Daily Notes

شيندخت در سايت‌های ديگر :
کاريکلماتور  :  سهراب.ارگ
اکسـير [
مهرآوا : فوک‌لوريک : گنجينه‌ی اسرار ]

شيندخت
Ùˆ
شعر ترکی

شيندخت
و بجنورد


فوتوبلاگ
شيندخت

Wednesday, March 15, 2006

 

چهارشنبه سوری

 






چهارشنبه سوری در گذشته با پریدن از روی آتش و خواندن:
زردی من از تو
سرخی تو از من
یا بصورت محلی که در بجنورد می گفتیم:
چله چخده بهار گلده ( زمستان رفت, بهار آمد)

قاشق زنی- فال گوش وایسادن و ... همراه بود که هر کدوم از این کارها معنا و مفهوم خاص
خودش رو داشت.
این چند ساله چهارشنبه سوری با سر و صدای ترقه و مواد منفجره همراهه و شکل و مفهوم اصلی خودش رو از دست داده.
فکر می کنید علت اینکه چهارشنبه سوری از شکل اصلی و سنتی خودش خارج شده چیه؟

امسال هم به پارک جنگلی سوکان رفتیم. ورودی سوکان ماشین های پلیس و آتس نشانی و اورژانس پارک کرده بودن. وقتی ماشین پلیس رو دیدم , فکر کردم اجازه نمی دن آتش بازی کنیم. ولی وقتی وارد پارک شدیم از دیدن اون همه جمعیت تعجب کردم!
به جای آتش بازی مواد منفجره پرتاب می شد. صدای زرنیخ ها فقط باعث اعصاب خورد شدن بود.( آدم رو بیاد جبهه جنگ می انداخت) عده ای هم آتش روشن کرده بودن و دورش جمع شده بودن
.ما هم در گوشه ای آتش روشن کردیم و از روی آتش پریدیم ولی اونقدر زرنیخ کنار ما پرتاب کردن که آیشین (برادرزاده ام) به گریه افتاد . بساط مون رو جمع کردیم و جای خلوت تری رفتیم ودوباره آتش برقرار کردیم.
بعضی جوون ها از چهارشنبه سوری, فقط پرتاب ترقه و مواد منفجره خطرناک رو می شناسن!
گاهی فکر می کنم سخت گیری در مورد ترقه و ... لازمه چون ما در همه کار افراط می کنیم. اگر جوون ها با ایجاد سر و صدا و هیجان می خوان انرژی شون تخلیه بشه, چرا این مواد منفجره خطرناک رو توی جمعیت می اندازن؟! جایی که ما بودیم 4 تا جوون هم زمان زرنیخ انداختن, چنان دودی بلند شد تا چند لحظه جایی دیده نمی شد. داخل این زرنیخ ها رو از شن و خورده شیشه پر کرده بودن که مثل ترکش عمل می کرد!

این مطلب رو بخونید:
جشن تقسیم ترس

اگر جشن چهارشنبه سوری با هماهنگی مسئولان ( مثل شهرداری) صورت بگیره و در محل هایی آتش های منظم و برنامه نورافشانی و ... باشه خیلی بهتر و امنیت اون هم بیشتره.

پ.ن:
صحنه های زشت و زیبایی هم دیشب در پارک سوکان دیدیم.
صحنه زشت: دعوا و درگیری دو آقا در وسط خیابون پارک که باعث ترافیک شده بود!
صحنه زیبا: خانواده ای که آش رشته پخته بودن و در لیوان های یکبارمصرف به مردم تعارف می کردن. ( چه آش رشته خوشمزه ای هم بود. ما هم خوردیم و براشون آرزوی سلامتی کردیم:)
  


 
 

 

 

Links

بانک اطلاعاتی بجنوردی‌ها

ترجمه‌ی
کتاب

يازده
دقيقه
پائولو کوئلو
 

Recent

شیرینی خشک دورنگ
ابراز عشق صادقانه!
بچه های بی سرپرست
خنده
فروغ فرخزاد
انتظار
زنبور به ...
بوی بهار
طلوع ... غروب
تشکر

Archives

February 2002
October 2002
November 2002
December 2002
February 2003
July 2003
November 2003
January 2004
February 2004
May 2004
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
August 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007

Logo


 

 

هرگونه برداشت از مطالب يا تصاوير اين وب‌لاگ بدون ذکر نام و آدرس ماخذ ممنوع است.
 Ø´Ø±Ø§Ø±Ù‡ انصاری