
در سفر حج بطور تصادفی متوجه شدم یکی از همسفرانمون آقای « علی اکبر سراج اکبری» اهل قلم هستند و مقالات طنز اجتماعی در«روزنامه نسیم خراسان» بجنورد می نویسند. با ایشان صحبت کردم و در مورد شیندخت و بجنورد گفتم. ایشان هم علاقه مند شدند و گفتند که خاطرات کودکی شان را به صورت شعر به زبان ترکی سرودند. در بازگشت از سفر به منزلشان رفتم و ایشان با کمال سخاوت سی دی ضبط شده صدایشان همراه متن شعرشان را در اختیارم گذاشتند.
با تشکر از آقای سراج اکبری؛ بخشی از شعر ترکی « یاداولسون» را همراه با ترجمه و بخش کامل این شعر را همراه با صدای آقای سراج اکبری در شیندخت و بجنورد گذاشتم حتمن بخوانید و بشنوید. مطمئنن لذت خواهید برد حتا اگه با زبان ترکی آشنا نباشید.
یادِ مدَدِ قُله کمان اَلِمدَه
چاقالِغ قوَتِ اِکه دیزِمدَه
قرمز کمربند باغلیدِه بِلمدَه
سرچَه قوشینک دالِسنن چاپردِم
شاخَه لرنگ لای نن داش آتردِم
یاد دارم تیر کمانی در دست و نیروی کودکی در زانوانم را. کمربند قرمزی به کمر بسته بودم و به دنبال گنجشکها می دویدم و از لابلای شاخه ها سنگ می پراندم.
آیدِن لِغ گیجه لِه دامدَه یاتَردی
گِزمِزِ اولدوز لَرَه آتردی
چاقالقینگ خیالنه باتردی
تِز قَرِه دِی یوخ مِزِ آلمَدی
چوخ حیف اولده چاقالغ دَه قالمَدی
شب های مهتاب پشت بام می خوابیدیم. نگاهمان را به سوی ستاره ها می فرستادیم و به خیال کودکی فرو می رفتیم. زود پیر شدیم سیراب خواب نشدیم. حیف شد در دوران کودکی نماندیم .
شروع دوباره پارس ژورنالیست مبارک
***
چرا افغانها گوي سبقت را از ما خواهند ربود؟
***
اول راست، دوم چپ