از اونروز كه وبلاگم بهم ريخت و فهميدم بيشتر مطالب آرشيوم پاك شده، بدجوري دلم گرفت. ولي ديشب وقتي توي كانترم ديدم از سرچ اومدن و رفتم ديدم، تونستم باز تعدادي از مطالبم رو گير بيارم و اين خيلي خوشحالم كرد و اميدوار شدم كه دوباره بتونم آرشيوم رو كامل كنم. الان تعدادي از مطالبم رو سرجاش گذاشتم ولي هنوز خيلي مونده. شيندخت مثل خونه زلزله زده يا توفان زده اي شده كه هر تيكه اش يه جاست و بايد كلي بگردم تا پيدا كنم. پس كمكم كنيد لطفن اگر از سرچ به شيندخت مي آييد لطف كنيد بجز كلمه سك-سي، فيلم سك-سي و ... كلمات ديگه رو هم سرچ كنيد. مگه هيچ مطلب خواندني تر از سك-س وجود نداره تو اين نت؟!
***
با خودم فكر مي كردم چه خوب بود همين جور كه با يك دكمه تمام حافظه وبلاگم پاك شد، خاطرات بدي كه در ذهنمون هست و مثل زخمي كهنه در قلبمون وجود داره رو مي شد پاك كرد طوري كه هيچوقت به اون فكر نكنيم!(هر چند زخم هاي كهنه ديگه دردي ندارن ولي ديدن و به يادآوردنشون باعث چندش و ناراحتي ميشه!)
***
بهدادم وقتي فهميد مطالب شيندخت پاك شده، گفت: هك شدي؟! گفتم نه؛ خودم اشتباهي پاك كردم. بعد سوژه دست اون افتاد و هي سربسرم مي ذاشت كه مامان خودشو هك كرده! خدا نكنه پيش بهداد كاري رو اشتباه بكنيم و يا حرفي رو اشتباه بزنيم(به قول خودش سوتي بديم) ديگه ول كن نيست. ولي ديروز خودش يه سوتي داد كه من و بهبود حسابي بهش خنديديم. من و دوتا ‹به› مي رفتيم خريد. تو ماشين طبق معمول سي دي ‹دي جي علي گيتور› رو گذاشتن و هر دوشون هم با اون مي خوندن. من كه نه علاقه اي به اين آهنگ ها دارم نه مي فهمم چي ميگه با اون صداي نخراشيده! ولي بهبود يه دفعه آهنگ رو قطع كرد و به بهداد گفت: چي خوندي؟! بهداد جا خورد و تكرار كرد. بهبود خنديد و گفت: تو ديگه چرا؟ تو كه انگليسي ات خوبه، چرا اشتباه مي خوني. بعد درستش رو با معنيش به بهداد گفت. بهداد براي اينكه كم نياره گفت : خب من آلمانيشو گفتم! ولي من خيلي حال كردم و كلي خنديدم و گفتم ديگه تو باشي كه سوتي بگيري!