گاهی فکر می کنم روانشناسی آدم ها چقدر می تونه رشته جالب و متنوعی باشه. شناخت شخصیت هایی با تربیت و فرهنگ های مختلف واقعن جالبه.
باشگاهی که می رم با وجود تنوع آدم ها باعث شده من علاقه مند به شناخت شخصیت و روحیات آدما بشم!! برام جالبه اینقدر آدم های متفاوت در یک محیط کوچک ورزشی وجود دارن.
بیشتر کسانی که باشگاه میان افراد معمولی مثل خودم هستن, ولی تعداد افراد با ظاهر خاص هم کم نیستن! از بین افراد خاص بیشتر آنها مشابه کسانی هستند که در کانال های ماهواره ای فراوان دیده میشن. با همون آرایش های مسخره و جلب توجه کننده! وجود این افراد در باشگاه تا حدودی عادیه چون تبیلغ های ماهواره ای برای لاغر شدن و مدهای لباس های نافی و ... خب باعث میشه این افراد که چیزی از ورزش نمی دونن به باشگاه ها بیان تا شاید در عرض دو روز به اون فرم دلخواه برسن! اما در این بین دیدن افرادی که نقطه مقابل این ماهواره ای ها هستن برام جالبه! امروز یکی از این خانم ها که فکر کنم در جامعه به خواهران زینب معروف هستن, به باشگاه اومده بود. من اولین بار بود از نزدیک یکی از اونا رو بدون چادر و ... می دیدم. خب قیافه اونا کاملن مشخصه (به قول پسرام تابلو هستن:) پر مویی از سر و صورت گرفته تا دست و پا(انگار مو برای اونا علامت باکره بودنه!)
این خانم علاوه بر این مشخصات که در یک محیط ورزشی خیلی زننده و تو چشم بود. هیکل بسیار درشت مردونه با حرکات خشن و زمخت داشت. مثلن آدامس جویدنش, که فکر کنم یک بسته کامل آدامس رو تو دهنش کرده بود و هر از گاهی اونو به صورت بادکنک باد می کرد و ... اونقدر چهره این خانم دیدنی بود که با وجودی که دیدن او با اون همه مو برام چندش آور بود ولی ناخودآگاه چشمم به اون می افتاد. مجسم کنید قیافه اونو در برابر خانمی که موهای کوتاهش رو بصورت سیخ سیخ روی صورتش ریخته بود و کلی ژل زده بود و با آرایش کامل و با لباس ورزشی خیلی شیک و سکسی , ورزش میکرد!
علاوه بر اینا امروز یک دختر جوون همراه مادرش اومده بود. دختره فکر کنم حدودن 17-18 سالش بود. مادرش مثل مدیر های ورزشی ورزشکارها دنبال دخترش بود و اونو از این دستگاه به اون دستگاه می برد. و خودش کاملن مراقب بود که دخترش خوب ورزش کنه (مادره ورزش نمی کرد فقط مواظب حرکات دخترش بود) دختر بیچاره هم هیچی نمی گفت و با حوصله دستورهای مادرش رو اجرا میکرد. وقتی من روی دستگاه دو ثابت بودم, با وجودی که زمانم مونده بود ولی مادره به من گفت بسه دیگه زیاد عرق کردی بیا پایین دخترم بره!!
این خانم چنان با خشونت مواظب ورزش کردن دخترش بود که من با خودم گفتم بیچاره دختره چجوری توی خونه با این مادرسالار زندگی می کنه!
دیدن آدم های جورواجور با این همه شخصیت های متفاوت به نظرم خیلی بهتر از ورزش کردنه چون این جوری اگر پیش برم فکر کنم یک روانشناس بشم و شاید هم مردم شناس!!
کاریکلماتور و کتابخونه آپدیت شد.
اگر میخواهید با من بیشتر آشنا بشید به اینجا هم سر بزنید:)
اینجا رو هم حتمن ببینید, عکس های قشنگی اونجا هست.