من وقتی در مورد زادگاهم بجنورد می نویسم, عده ای من رو متهم به ناسیونالیستی و تعصب داشتن راجع به زادگاهم می کنن . من با تعصبات قومی و فرهنگی مخالفم , همین طور با توهین به قومیت ها و فرهنگ های مختلف. ولی به نظرم علاقه داشتن به زادگاه و وطن یک حس غریزیه و این نشانه هویت و اصالته! وقتی می بینم دوستانی که سالها دور از وطن هستن و با علاقه راجع به ایران و زادگاهشون (حتا ممکنه روستای دور افتاده ای باشه) حرف می زنن و یاد می کنن حس خوبی پیدا می کنم . همه ما باید این حس رو نسبت به وطن و زادگاهمون داشته باشیم, حتا اگر سالها از اونجا دور باشیم.
دوست خوب سمنانی ام,« آقای بیطرف» که وبلاگ پارس ژورنالیست راداشتن و مدتهاست تعطیل کردن , در کامنتی که گذاشتن گله داشتن از کسانی که در سمنان زندگی می کنن ولی از مردم و شهر سمنان بد میگن. باید به این دوست خوبم بگم, این افراد این حس رو نسبت به زادگاه خودشون و حتا کشورشون هم دارن و دائم در حال بد گفتن از ایران و تعریف از زیبایی های خارج از کشورهستن و به نظر من این افراد بی هویتن!
هر شهری زیبایی ها و خوبی هایی داره و همینطور کمبودها . به دلیل وجود کمبود ها ما حق نداریم هیچ شهری رو محکوم به بد بودن بکنیم. ما باید تلاش بکنیم برای رفع کمبودها. من حدود بیست و پنج ساله ساکن سمنان هستم. و شاهد رشد این شهر بودم. سمنان امروزی با سمنان بیست و پنج سال پیش قابل مقایسه نیست همینطور که بارها گفتم سمنان رشد اصولی داشته و یکی از شهرهای صنعتی – دانشگاهی بسیار زیبای کشورمونه که تمامن مدیون مردم خوب و پر تلاش سمنانه چون مردم سمنان برخلاف بسیاری از شهرها , مشارکت زیادی در امور شهری دارند. (متاسفانه بجنورد از جمله شهرهاییه که مردم کمتر مشارکت دارن و اهمیتی به شهر و مشکلات آن نمیدن و بیشتر سعی می کنن خودشون رو از مسائل و مشکلات شهری دور نگه دارن!)
مصاحبه روزنامه شرق رو با« خانم سیمین دانشور» خوندم. «خانم دانشور» رو در 14 سالگی با کتاب «سووشون» شناختم . از اون سالها تا به حال چندین بار سووشون رو خوندم هربار برام تازگی و قشنگی خاصی داشته و بعد از اون کتاب «جزیره سرگردانی/ خانم دانشور» که به نظرم بی نظیر بود.
در کتابخانه در مورد« ساربان سرگردان» نوشتم, بخونید.