Shindokht
 

 





 

شـينـدخــت
یادداشت‌های روزانه‌ی شراره‌ انصاری
Shindokht, Sharareh Ansari's Daily Notes

شيندخت در سايت‌های ديگر :
کاريکلماتور  :  سهراب.ارگ
اکسـير [
مهرآوا : فوک‌لوريک : گنجينه‌ی اسرار ]

شيندخت
Ùˆ
شعر ترکی

شيندخت
و بجنورد


فوتوبلاگ
شيندخت

Wednesday, December 25, 2002

 

امشب شب يلداست . درازترين شب سال .
هميشه شب يلدا رو با خونة مادربزرگ و کرسي , انار سرخ , آجيل و هندوانه همراه ميدانيم . سرما و برف , گرماي کرسي و صداي چق چق تخمه شکستن و خنده ها و شادي فاميلی که دور هم جمع هستند .
ولي الان نه از کرسی خبری هست و نه خونة مادربزرگ !!
ما برای بچه هامون چه به ارث گذاشتيم ؟!!
ميراث ما از فرهنگ و سنت گذشته براي بچه هامون چيه؟!! براي اونا شب يلدا با شبهاي ديگه هيچ فرقی نداره !!
چون نه از کرسی خبری هست و نه اون خنده های شادِ بدون غم و بي خيالانه !! نه صفا ونه صميميت !!همه درگير و خسته !!!
اگر هم مراسمی باشه فقط تجملات !! که اينهم فرقي با مهمونيهاي ديگه نداره چون هميشه همين کارهايی که در شبهاي معمولي و مهماني هاي عادی انجام ميشه در شب يلدا هم هست !
بايد برای بچه هامون تعريف کنيم که در گذشته شب يلدا يعني دور کرسي مادر بزرگ با تخمه هندونه و خربزه اي که مادر بزرگ خودش بو داده و انار سرخي که با دستهاي خودش دون کرده و هندونة سرخ و شيرين (که مادر بزرگ معتقده حتماً بايد بخوری و خاصيتش اينه که در تموز گرما را برات قابل تحمل ميکنه و کمتر احساس گرما می کني ) پای قصه های مادربزرگ می نشستيم که هرسال تکرار بود و تکرار ولي باز هم شيرين بود !!
شب يلدا مثل خيلي از سنتهاي ديگه خيلي تغيير کرده و اصالتشو از دست داده ولي همينقدر هم بايد حفظ بشه تا فراموش نشه !
شب يلدای خوبي داشته باشيد.

بوی زمستان مياد , صداي پاشو ميشنويد ؟! برف , برف ,....باورم نميشد صبح که بيدار شدم ديدم برف اومده , با وجودي که خيلی کم بود و فقط يک باريکه روی ديوار نشسته و درختان کاج رو کمي سفيد پوش کرده ولي همين هم براي ما کوير نشين ها نعمتيه !! ما هميشه از داشتن برف محروميم و فقط سوز و سرماي برف رو داريم! برف براي اغنيا و سوز و سرما براي فقرا !سمنان بخاطر موقعيت جغرافيايی که داره يعني پشت کوههاي البرز، هميشه بادهاي بارانزا و برف زا اونور کوهها تخليه ميشند و باد خشک به طرف سمنان مياد و گاهي مثل امروز ته ماندة باران و برفي هم نصيب ما ميشه و ما هم به خاطر همين کمي هم , خوشحال و شاکريم !در 20کيلومتري سمنان شهر کوچک "شهميرزاد " واقع شده که مثل "بهشتي در دل کوير " است در تابستان مردم سمنان از هواي گرم به اونجا که پاي کوه واقع شده و هواي خنک و آب خوب داره پناه ميبرند و در زمستان هم براي ديدن برف و برف بازی !باورکردني نيست که باوجود فاصلة به اين کمي (20km) اينقدر تفاوت آب و هوايی باشه !اين نشون ميده خدا هميشه به فکر بندگانش هست , در جهنم دريچه اي بسوی بهشت !
  


 
 

 

 

Links

بانک اطلاعاتی بجنوردی‌ها

ترجمه‌ی
کتاب

يازده
دقيقه
پائولو کوئلو
 

Recent

امروز ميخوام از سفرم به مشهد بنويسم , باوجودي که ب...
به هر سوي افق که بدويم , دوست ارزش والايی استآنکه ...
دوستان قبل از اينکه مطلب امروز شينخت را بخوانيد خو...
باز هم دوستان جديد بجنوردي .يک گروه از جوونهاي بجن...
شما وقتی غمگين هستيد چکار می کنيد؟!!ميدونيد بعضی و...
عيدتان مبارکيکبار ديگه تموم شد ماه روزه و عبادت يک...
گلچينگر مِی خوری آشکار , حَد خواهی خوردآن بِه که ن...
ديروز سی دی کنسرت " گروه آريان " رو ديدم , خيلی بر...
دوست خوبم آناهيتا از وبلاگ بندری در قطب شمال برام ...
وبلاگ سهراب منش عکس زيبای مينياتوری از چهره يک زن ...

Archives

February 2002
October 2002
November 2002
December 2002
February 2003
July 2003
November 2003
January 2004
February 2004
May 2004
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
August 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007

Logo


 

 

هرگونه برداشت از مطالب يا تصاوير اين وب‌لاگ بدون ذکر نام و آدرس ماخذ ممنوع است.
 Ø´Ø±Ø§Ø±Ù‡ انصاری