گلچين
گر مِی خوری آشکار , حَد خواهی خورد
آن بِه که نهانی مِی بی حَد خوری!
" ابوالقاسم حالت "
*********
به شب نشينی زندانيان برم حسرت
که نقل مجلسشان دانه های زنجير است
*********
بياموز خوی بلند آفتاب
به هر جا که ويرانه بينی بتاب
" اديب پيشاوری "
**********
گويند بر رخَت اثر سالک است و , من
گويم, خدا , برای من اعجاز کرده است
يعنی بر گوشة رخ نازکتر از گلت
جايی برای بوسة من باز کرده است
**********
دل درين پيرزن عشوه گر دهر مبند
کاين عروسی است, که در عقد بسی داماد است
" خواجوی کرمانی"