هر وقت میرم بجنورد, وقتی به نزدیکی بجنورد می رسم یک حس خوبی پیدا می کنم. احساس می کنم به خونه م رسیدم , به زادگاهم؛ یه جور خاصی بجنورد رو دوست دارم.
ولی وقتی به خیابوناش میرم و می بینم همه آدما برام غریبه هستن و همه جا عوض شده خونه های قدیمی همه تبدیل به آپارتمان شدن خیلی از کوچه های قدیمی عریض شدن و تبدیل به خیابون و از اون خیابون ها و کوچه هایی که من خاطره دارم آثار کمی موندن, احساس غربت می کنم. اما من بجنورد رو با خاطرات خودم می بینم.
با وجودی که خیلی از خانواده های اصیل بجنوردی مهاجرت کردن و الان درصد بیشتر جمعیت بجنورد روستائیانی هستند که به بجنورد مهاجرت کردن و چهره بجنورد بیشتر شبیه روستاشهر شده و حتا کسانی که در راس امور بجنورد قرار دارند همه روستائیان کرد زبان هستن و همه اینا باعث شده چهره شهر خیلی تغییر کنه ولی هیچ کدوم از این ها باعث نمیشه که فراموش کنیم بجنوردی ها چقدر فرهنگ غنی دارن و چه روحیه مبارز.
شاید خیلی از همشهری هام هم ندونن که اولین بار در بجنورد توسط سروان شورشی« لهاک خان ( سالار جنگ)» جمهوریت مطرح شد. انتخاب «ملک الشعرای بهار» که در بجنورد تبعید بودن به عنوان نماینده مجلس شورای ملی نشان دهنده فرهنگ بالا و درک درست آنهاست که یک تبعیدی رو به عنوان نماینده خودشون انتخاب کردن. در دوره سیزدهم مجلس شورای ملی «آقای توسی» نماینده بجنورد در مجلس آنزمان «قانون از کجا آورده ای را؟!» مطرح کردن.(قانونی که امروزه هم بحث برانگیزه و هنوز هم کسی از آقا زاده ها نمیپرسه از کجا آورده ای؟!!) در زمان رژیم پهلوی بخاطر فعالیتهای زیاد حزب توده در بجنورد, همیشه باعث نگرانی رژیم بود . بعد از انقلاب هم یکی از دلایلی که به بجنورد کمتر توجه شده شاید همین مسائل بود و یکی از دلایلی که استان شدن بجنورد هم به تاخیر افتاد نگرانی از خودمختاری بجنورد بخاطر هم مرز بودنش با جمهوری ترکمنستان!