Shindokht
 

 





 

شـينـدخــت
یادداشت‌های روزانه‌ی شراره‌ انصاری
Shindokht, Sharareh Ansari's Daily Notes

شيندخت در سايت‌های ديگر :
کاريکلماتور  :  سهراب.ارگ
اکسـير [
مهرآوا : فوک‌لوريک : گنجينه‌ی اسرار ]

شيندخت
Ùˆ
شعر ترکی

شيندخت
و بجنورد


فوتوبلاگ
شيندخت

Thursday, October 20, 2005

 

عذرخواهی

 

باز هم نگارش ضعیف من باعث سوتفاهم شد و دوتا از بهترین دوستانم از من رنجیدن.
آقا سهراب عزیز, هدف من از نوشتن این مطلب اینجا, اتفاقن خواندن کسانی بود که منظورم با ایشان است و باعث این بی اعتمادی شدن. چون من ارتباط ایمیلیم رو با اونها قطع کردم ولی مطمئنم که مطالبم رو می خونن به همین دلیل اینجا نوشتم و امیدوار بودم که دوستان خوبم از جمله شما برداشت منفی از این مطلب نکنید. از شما بخاطر اینکه این مطلبم کام شما و دیگر دوستان خوبم رو تلخ کرده عذر می خوام. من چند وقتی بود می خواستم این مطلب رو بنویسم, حتا مطلب روز قبل هم که نوشتم: لبم رو گاز می گیرم که سکوت کنم... منظورم به همین بود. ولی خوشحالم که شما در بخش دوم کامنت تون نوشتید که متوجه منظور من هستید که با شما دوستان خوبم نیستم.
اما اینکه به اون مطلب آقا مهران عزیز لینک دادم و باعث رنجش ایشان شدم. من اصلن استناد به اون نکردم قسمت اول نوشته من با قسمت دوم جداست. من در قسمت دوم فقط خواستم از ایشان عذر خواهی کنم که اون موقع من اون طرز فکر رو داشتم, چون اخیرن یکی از دوستان خوبم در ایمیلی به من یادآوری کردن که من در گذشته از دوستی های اینترنتی و اعتماد کردن می گفتم! به همین دلیل من اون لینک مطلب مهرآوا رو گذاشتم و در موردش نوشتم.
همینطور که آقا مهران گفتن هر کسی اون مطلب رو بخونه متوجه میشه که منظور ایشان چی بوده. اگر نوشته من باعث هر گونه شبهه ای در مورد مطلب مهرآوا شده همینجا عذر می خوام.
اگر این شبهه برای دوستان خوبم که خواننده شیندخت هستن (چه دوستان قدیم و چه جدید) پیش اومده که من نسبت به اونها بی اعتمادم ازشون عذر می خوام. ولی مطلبم بطرف کسانی بود که خودشون خوب می دونن چرا اینا رو نوشتم!
اگر ایمیل اون دوست رو هم جواب ندادم و اینجا نوشتم بخاطر اینکه نگارش ایشان در ایمیل هاشون شبیه کسیه که من ایمیل هاش رو دیپورت کردم. به همین دلیل نخواستم جواب بدم.( امیدوارم که اشتباه کرده باشم!)

یادمه هر وقت مسافرت می رفتیم, کسانی سر راهمون سبز می شد و از گم شدن پولشون و آواره بودن در غربت و ... می گفتن و کمکی می خواستن. همه از سر دلسوزی کمک می کردن ولی وقتی اینکار چندیدن بار تکرار شد و احساس کردیم این نوعی کلاشیه دیگه کسی به حرف های اونها توجه نمی کرد. این میان شاید کسانی بودن که واقعن نیازمند بودن ولی بخاطر بی اعتمادی به اونها هم کمک نمی شد!
در دوستی ها هم همینطوره. امیدوارم هیچوقت نسبت به دوستانتون بی اعتماد نشید.
امیدوارم رفع شبهه و کدورت شده باشه, چون هیچ دلم نمی خواد دوستان خوبی رو که می شناسم و باهاشون ارتباط دارم, برنجونم.
شادی همه شما عزیزان آرزوی منه.
  


 
 

 

 

Links

بانک اطلاعاتی بجنوردی‌ها

ترجمه‌ی
کتاب

يازده
دقيقه
پائولو کوئلو
 

Recent

بی اعتمادی
بیاموزید که...
جوانی
پینگ
سکوت
افسردگی
نسل سوخته کیست؟
باید چکار کرد؟
لینک
بی خوابی ... آش رشته

Archives

February 2002
October 2002
November 2002
December 2002
February 2003
July 2003
November 2003
January 2004
February 2004
May 2004
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
August 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007

Logo


 

 

هرگونه برداشت از مطالب يا تصاوير اين وب‌لاگ بدون ذکر نام و آدرس ماخذ ممنوع است.
 Ø´Ø±Ø§Ø±Ù‡ انصاری