چقدر سخته بی اعتمادی. چقدر سخته با شک نگاه کردن.
از روزی که خودم رو شناختم, خیلی راحت اعتماد کردم و خیلی راحت هر دستی که بطرفم برای دوستی دراز شد گرفتم. همیشه دوستان زیادی داشتم. همه جور دوست, بزرگتر از خودم- کوچکتر, پسر و دختر – هم تیپ و هم سلیقه خودم و یا برعکس... با همه جور آدم می تونستم کنار بیام فقط تنها چیزی رو که نمی تونستم تحمل کنم دروغ و ریا بود. در این همه سال بیاد نمیارم با دوستی قطع رابطه کرده باشم. هنوز با دوستان دوران کودکی و نوجوانی ام ارتباط دارم (در سفر اخیرم به بجنورد یکی از بهترین روزهام, دیدار دوست دوران ابتداییم بود و رفتن به خونه او و یادآوری خاطرات گذشته).
وقتی وارد این دنیای مجازی شدم با خود واقعیم اومدم بدون ماسک. شراره انصاری؛ با همه اون چه که بود و هست.
هیچ چیزی بیشتر از اونی که هستم اینجا نبودم و ننوشتم. اینجا هم بدنبال دوستی اومدم و دوستان خوبی هم پیدا کردم , دوستانی که در این چهارسال همراه من بودن. دوستانی که هر وقت نیاز به کمک داشتم کمک هاشون رو دریغ نکردن, منهم اگه کاری از دستم بر می اومد براشون می کردم. درددل می کردم و راهنمایی می خواستم و به درد دلهاشون گوش می دادم . ولی ...
در این میان کسانی بودن که سواستفاده کردن از دوستی- از صداقت- و از اعتماد کردنم . می خواستم باور نکنم- می خواستم فکر کنم اشتباه از منه . ولی من صورت بدون ماسک اونها رو و ریایی که در چهره شون بود, دیدم. شاید اشکال از من بود و این دنیای مجازی رو زیادی جدی گرفته بودم!
دوسال پیش دوست خوبم آقا مهران عزیز مطلبی در اینجا نوشتن. من اون موقع گرم دوستی های مجازی بودم و از ایشان انتقاد کردم که چرا با نوشتن این مطلب بی اعتمادی رو در این دنیای مجازی رواج میدن! ولی حالا باید اعتراف کنم که من اشتباه می کردم و حق با ایشان بود و من باید ازشون عذر بخوام. (خوشبختانه نقدی که من بر مطلب ایشون نوشتم بخاطر پاک شدن آرشیوم از بین رفته!)
حالا من به این دنیای مجازی بی اعتماد شدم- بی اعتماد به دوستی های اون و با تردید به این دوستی ها نگاه می کنم بخصوص در مورد دوستی های جدید!
دوست گرامی که برام ایمیل می زنید و به من لقب شیردخت دادید! ازتون خواهش کردم خودتون رو معرفی کنید. تا وقتی خودتون رو معرفی نکنید ایمیلهاتون رو جواب نمیدم.
شرمنده