مرحوم مادر بزرگم هفت دختر داشت , هروقت می خواست يکی از اونا رو صدا بزنه دچار مشکل ميشد , گاهی اسم شش دختر ديگه رو می برد ولی اونی که باهاش کار داشت رو نمی گفت ما هم هميشه به بيچاره می خنديديم , خودش هم به کار خودش خنده اش می گرفت و می گفت خوبه اسمهای متنوع انتخاب کردم ولی باز هم نمی تونم درست صدا بزنم ! حالا من به روز مادربزرگم دچار شدم ! من نه هفت تا دختر دارم و نه دچار کم حواسی شدم مشکل من نزديک بودن اسمها تو خونه است , به ترتيب : بهروز ( همسرم ) بهبود و بهداد , فکر کنيد من بخوام هر سه رو صدا بزنم وااااااای!! موقعی که من و همسرم می خواستيم اسم بچه هامونو انتخاب کنيم من پيشنهاد دادم فرزند پسر مون رو هم اسم همسرم و فرزند دختر را هم اسم من انتخاب کنيم ! خدا رحم کرده ما همين دو تا رو داريم و اگر بيشتر از اين می شد !!!!!!!!! ا باور کنيد گاهی از صدا کردن اينهمه " به " دچار مشکل ميشم و بعضی وقتها که با هر سه شون کار دارم فقط صدا ميزنم " به " ولی اونا هم اعتصاب می کنند و جواب نميدن!! حالا خوبه من همين " شيندخت " رو دارم وگرنه تو خونه همه" مرد" همه " به " اونوقت من بيچاره چه می کردم؟!! ياد مادر شوهر مرحومم می افتم اون بيچاره هم نه فرزند داشت که چهار تاشون پسر بود اونهم اسمهای هم قافيه با پدر شوهرم گذاشته بود : به تر تيب : اسدا...( مرحوم پدر شوهرم ) , حجت ا..., نعمت ا..., حبيب ا... و همسر من که نهمين فرزند و ته تغاری بود و فکر کنم به خاطر همين مشکل اسم اونو " بهروز " گذاشت!